بین مزار دایی و بابا بزرگ نشسته بودم
یه خانمی با یه سینی شله زرد اومد کنارم
چشمم افتاد به ظرفهای کوچولوی یه بار مصرف
یاد یخچال خونمون افتادم (بسه شله زرد :/)
برای اینکه دستشو رد نکنم یه ظرف برداشتم
گفت :چند نفرید
گفتم :سه نفر
گفت: برای خانواده هم بردار
ده دقیقه گذشت دایی و خاله ها و بقیه هم اومدن.سه تا شله زردها رو دادم پسر دایی.خیالم راحت شد (نفس راحتی کشیدم )
خانمه دوباره با سینی شله زرد اومد برای همه آورد
همه ظرفهای شله زرد رو پاس میدادن به هم
سهم ما شد ۵ تا :|
بزارم فریزر یا ببرم خونه همسایه ها ؟
درباره این سایت